خاطرات ني ني و من

دل تو دلم نیست به خاطر تو

عزیزکم امروز جمعه است و به نظرم دیگه این اخرین جمعه تنهایی مامان مهری  حالا بیایی میبینی تمام این جمعه ها بابا دانیال پروازه و عصر جمعه غم عالم به جونم میریزه جمعه دیگه مامان فاطمه میاد و داریم اماده میشیم واسه اومدن تو عزیزم دل تو دلم نیست از اون به بعدم که تو کنارمی هر که نباشه تو هستی امروز داشتیم با بابا دانیال میگفتیم که اومدن تو همه چیزمون را تغییر میده هر چند که نمی تونم تصورت کنم هفته پیش رو یک عالمه کار داریم هنوز تشک تختت را و کریر را نخریدیم قراره فردا بریم واست بخریم گلم تا اتاقت کامل بشه پسر گلم هنوز من و بابایی نمی دونیم اسمت را چی بگذاریم اخرین اسم انتخابیمون هامین هست نمی دونیم خوبه یا نه 
29 آذر 1392

شمارش معکوس

پسر گلم امروز یکشنبه است و درست دو هفته دیگه مثل الان به امید خدا اومدی و توی بغل من جا خوش کردی یعنی میشه عزیزم شمارش معکوس اومدن شروع شده هر چند که من هنوزم نمی تونم اومدنت را باور کنم تصور داشتن او و اینکه چه جور هستی خیلی سخته عزیزم توام واسه اومدن اماده ای گل پسری دیگه تکون خوردنات خیلی با حال شده یه دفعه میای یه طرف شکمم و به نظرم سرت را حس میکنم بیشتر سمت چپ یعنی زیر قلب مامانی الهی قربونت بشم تازه دیروزم داشتی سک سکه میکردی به عمه نانا گفتم اونم اومده بود دست گذاشته بود رو شکمم و حست میکرد دوتایی کلی بهت خندیدیم قربونت 
24 آذر 1392
1